سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیا تا برایت بگویم

بپرهیزید از صولت جوانمرد چون گرسنه شود و از ناکس چون سیر گردد . [نهج البلاغه]

u کل بازدیدها : 2513

u بازدیدهای امروز : 8

u بازدیدهای دیروز : 1

u  RSS 



u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه

چهارشنبه 84/9/23 ساعت 7:22 صبح

i پله




پله ی اول: چه ذوقی دارم برای رفتن . یه نفس عمیق و ....

 پله ی دوم : چه قدر راحته ! الکی آدمو می ترسونن ... چه حسودن مردم.

 پله ی سوم: ....چیزی نگم بهتره 

پله ی چهارم: واقعا چه پله های بلندی داره ... نفسم گرفت

 پله ی پنجم: بازم ذوق..دارم اون بالا رو می بینم ..زیاد نمونده ..دوباره نفسم گرم شده و قلبم به شدت می تپه...

 پله ی ششم: چرا همه چی هی محو می شه و ظاهر میشه؟ اینجا مه گرفته ؟ یا چشم من اینجور می بینه؟ چند تاپله مونده؟ چرا هیچی نمی بینم؟

 پله ی هفتم: می گفتن هفت تاپله بیشتر نیست... الان کجام؟ پله ی هفتم؟ یا ..پله ی اول؟

 پله ی دوم:...

 .

.

.

 پ.ن: می چرخم و می رقصم و می نوشم از این جام

          بیخود شده از خویشم و از گردش ایام  



نوشته شده توسط: قصه گو

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

<      1   2   3      

i لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کجا؟؟؟
قصه ی چاه
پله

*********************************

********************

:: درباره من ::

بیا تا برایت بگویم

********************

:: لینک به وبلاگ ::

بیا تا برایت بگویم

********************

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

********************

:: خبرنامه ::

 

********************

پارسی بلاگ ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ