u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه
چهارشنبه 84/9/23 ساعت 7:22 صبح i پله پله ی اول: چه ذوقی دارم برای رفتن . یه نفس عمیق و .... پله ی دوم : چه قدر راحته ! الکی آدمو می ترسونن ... چه حسودن مردم. پله ی سوم: ....چیزی نگم بهتره پله ی چهارم: واقعا چه پله های بلندی داره ... نفسم گرفت پله ی پنجم: بازم ذوق..دارم اون بالا رو می بینم ..زیاد نمونده ..دوباره نفسم گرم شده و قلبم به شدت می تپه... پله ی ششم: چرا همه چی هی محو می شه و ظاهر میشه؟ اینجا مه گرفته ؟ یا چشم من اینجور می بینه؟ چند تاپله مونده؟ چرا هیچی نمی بینم؟ پله ی هفتم: می گفتن هفت تاپله بیشتر نیست... الان کجام؟ پله ی هفتم؟ یا ..پله ی اول؟ پله ی دوم:... . . . . پ.ن: می چرخم و می رقصم و می نوشم از این جام بیخود شده از خویشم و از گردش ایام
نوشته شده توسط: قصه گو ******* ************ ********************************* ************ ******* i لیست کل یادداشت های این وبلاگ ********************************* |
||||